تو جاده بعد از یه پیچ دیدم کنار جاده دارن ظروف سفالی میفروشن. از این مثلا فروش گاه های کنار جاده که یک قدم با دست فروش فاصله دارن.
بعد از حدود سی چهل متر فرهاد تونست ماشین رو هدایت کنه به کنار جاده و بعد ازکلی بدبختی و دنده عقب رسیدیم به نزدیکی های فروش گاه. من و لیلان تندی از ماشین پیاده شدیم و دویدیم سمت قسمت کاسه های سفالی و ظرف مورد نظر روپیدا کردیم و بعد از گشتن بین ظروفی که هر کدام یک قسمت لب پر داشت دوتا کاسه کوچیک که مشکلات کمتری داشت رو انتخاب کردیم.
بیشتر بخوانید